نوزده سال از اون روز سخت و پر درد و رنج میگذره... نوزده سال...
نوزده سال پیش، چنین روزی، وقتی خونمون داشت یواش یواش شلوغ میشد و حتی آدمهای غریبهتر هم میاومدن که در کنار ما باشن... من تازه خبر رفتنش رو شنیده بودم، اما آمی هنوز نه... آمی که با نون کوچیکه و نو اندکی صبر سحر نزدیک است...
ما را در سایت اندکی صبر سحر نزدیک است دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : forerunnera بازدید : 102 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 16:35